Loading
نه کنار توام نه قرار توام نه برای خودم میجنگم آه از این بی خوابی از عمری بی تابی این بوده تقدیرم، روزی از فرداها شاید در رویاها دستت را میگیرم دستم را بگیر چشمت را ببند با من گریه کن همراهم بخند عمر رفته را رها کن تو فقط مرا صدا کن اشکم را ببین غرق بارانم هم پر از دردم هم پریشانم عمر رفته را رها کن تو فقط مرا صدا کن دستم را بگیر همه باور من رخ دیگر من که میان دلم پنهانی تو بگو دل من همه حاصل من که تو درد مرا میدانی دستم را بگیر چشمت را ببند با من گریه کن همراهم بخند عمر رفته را رها کن تو فقط مرا صدا کن اشکم را ببین غرق بارانم هم پر از دردم هم پریشانم عمر رفته را رها کن تو فقط مرا صدا کن دستم را بگیر