Loading
دلبری میکنی از من به هوای دگری
سوی پرگار نگاهم تو همش در نظری
رخ چون ماه تو شد محرم اسرار دلم
رو مگردان که تو از حال دلم باخبری
قصه ی ماهی و آب است
بودن و نبودنت
در تلاطم شود این دل
ز کوی ام میگذری
ای ماه تابان من
ای درد و درمان من
ای جان و جانان من
توکی شوی از آن من
هرکه دستش نرسید
به دست تو و وصال تو
بر دلم ترس رقیبان
که ندارد اثری
تویی که بین خوبان زهمه زیباتری
ای پری ، ای پری ، که زمن بی خبری