Loading
جان به جانم كنى اى يار تورا ميخواهم
هركجا باشى و باشم تويى همراهم
نفسى مانده اگر در سينه ام به عشق تو ست
دل به شوق ديدنت از زندگانى دست نشست
نامهربان از خود مران ديوانه ات را
آرام جان ، به من رسان آن شانه ات را
هرجا روم خيال تو شد رد پايم
با هركسى به غير تو نا آشنايم
بيقرار تو ام اى يار بيا ، برس به من
بر دل طوفانى من رنگ آرامش بزن
تا كجا دنبال تو باشم ميان رويا
تو بيا روشن كن شبهاى تار مرا
نامهربان از خود مران ديوانه ات را
آرام جان ، به من رسان آن شانه ات را
هرجا روم خيال تو شد رد پايم
با هركسى به غير تو نا آشنايم