Loading
تو آسمون منی زمین نخور وطنم از این هوا که تویی چگونه دل بکنم ؟ تو را که بودِ منی و در وجود منی و تار و پود منی چرا صدا نزنم ؟ تو مادری و پدر چه در خطر چه حذر مرا مباد سفر از این تویی که منم قسم به هر غم تو به زخم و مرهم تو که با همین کم تو خوشند بسیاران وطن پرستم و این اگر گناه من است بدان همیشه وطن پناهگاه من است من تو آغوش تو بزرگ شدم جای اشکام روو شونه های توه بغلت می کنم که خوب بشی حالا که بغض تو صدای توه