Loading
اي داغِ تنهايي من با تو خو كردم دل با تو درگير و من با خودم هر دم.. ماه از همان شب كه بر سقفِ من تابيد بارانِ تنهايي بي وقفه مي باريد... ( اين بختِ خواب آلود هر سايه با من بود عشق آمد و كارَش از من گذشتن بود.. اين سقفِ بي سايه مهمان نمي خواهد باغي كه مي سوزد باران نميخواهد ) 2 با من نه آغوشِ مهتاب و لبخندي با من نه همخوني با من نه پيوندي.. اين خانه هر سمتش تصويرِ ديوار است هر آنچه روشن بود در چشمِ من تار است..