Loading
این روزها با ابر تنهایی گلاویزم
اندازهی دریا به یادت اشک میریزم
آغوش تو تنها پناه گریههام بود و
حالا بگو باید به آغوش که بگریزم
بین تموم فصلهای سال بعد از تو
من تا ابد محکوم به زندون پاییزم
حتی کلاغ قصه دیگه خوب میدونه
نقش مترسک دارم و پابند جالیزم
قدری بمون رنگین کمونو هم تماشا کن
مانند بارون بهار صبح تبریزم
اینجا برای گریههام یه شونه کم دارم
بی تو پر از دلتنگیام از بغض لبریزم