Loading
چه شبایی فقط خودم واسم موند شعرامو زمزمه کرد واسم خوند خودم با دلم ور میرفت خودم حبس کشید خودم در میرفت خودم با همه قهر حالم بد صاعقه تو آسمون دلم زد منم بغضم شکست باریدم بدون چتر زیر بارونم خندیدم متنفرم از نور لامپا من دورمو شلوغ نکنین عصبی میشم حواس جمع سر پایین راه میرم سرو ته نداشتین تهتونم دیدم چرا چارچوب؟ ولی واسه حبس دیدن پرواز پروانه رو... تو قفس دیدم شاید صدای من فالشه ضعف دارم ولی شعرای من... واسه ده سال دیگن اینا جنبه ی محبت نداشتن نقره داغ شدم فرشتم باز آدم نشدم هرکی هرجا خواستم... زودم خودمو رسوندم؛ بدون چشم داشتو... بی خواسته و بی منت دورم ولی لب و دهن بودن همشون از دم بی معرفت درد و دل کم نیست مثلا ازم چه توقعاتی نداشتن دسته گل به آب دادن توقع داشتن بگم گل میکاشتن شاخ غول نیست جنبه باختو داشتن بجنگ ، حتی باختی... نخوری بیشتر جر زدن که همه بلدن الکی شمردنه و چشم نزاشتن حاشیه است عشق متنه هدف باید وحشی کرد کار فقط سمبل صبر ببره قفس نمیکنه این ببرو عوض از مرگ نه تولد بترس بترس از خرچنگای پست بترس مرداب نیست جای رقص بترس از باغ کال پرست همینه سبک زندگیم نمیدونم ازتون... کی نظرتونو خواستم؟ پس بمونه واسه خودتون اگه نصف عمر من؛ با شما ها سوخته... چشام کور خودم باید خیلی قبل از این حرفا میریختمتون دور چون تو روم نمیتونن؛ از پشت زدن اما... درد این زخما ترقه است؛ لا بمب دردام آب شدم ولی پوست کلفت شدم تو سرما... تو خیابونا... تو پارک سالها تنها تنها اینا جنبه ی محبت نداشتن نقره داغ شدم فرشتم باز آدم نشدم هرکی هرجا خواستم... زودم خودمو رسوندم؛ بدون چشم داشتو... بی خواسته و بی منت دورم ولی لب و دهن بودن همشون از دم بی معرفت درد و دل کم نیست مثلا ازم چه توقعاتی نداشتن دسته گل به آب دادن توقع داشتن بگم گل میکاشتن شاخ غول نیست جنبه باختو داشتن بجنگ ، حتی باختی... نخوری بیشتر جر زدن که همه بلدن الکی شمردنه و چشم نزاشتن تا بوده از توبره خوردم به آخور کسی چشم نداشتم برعکسم سیرمونی داشتم قدر سیر شدن بر میداشتم چونکه دندون طمعمو... تجربم کشید به جاش کاشتم واسه همه ... باغچه ی خودمو بیل زدم باز روم فاز برمیداشتن مگه با اینا کاری داشتم؟