Loading
روبرویم نکنی با غم دوری خودت هر دم نگرانم سر تو عاشقی دیوانه شوم کم کم نگرانم که بگویی نرسی آخر من ز عشق بی نهایت به تو میترسم قلبِ این خانه تو را همیشه کم دارد سقف این دیده ز دوری تو نم دارد از زمین و آسمان مرحم چشمان تورا چقدر خوب که قلب بی کسم دارد این عشق دنیای مرا ساخت من را به دلم باخت آخر به تو مجنون شدم و تو شدی آن جان دنیای تو درمان هر سخت شد آسان وقتی که رسیدی به تو مدیون شدم من ز تو در شب تاریک نشان دارم محو دیدار توام یار جفاکارم رخ مهتاب تویی مسافر راه منم تو مرا در ره دیدار نگهدارم کاش از این شعر برون آیی و همراه شوی دور از این دوریِ بی وقفه جان کاه شوی همه جان خواستنم وصف توام رویایی است کاش تو باعث این لحظه دل خواه شوی