Loading
تازه عادت کرده بودم به حضور گرم دستات خواب خوب میدیدم هر وقت میوفتادم یاد حرفات چطوری از دلت اومد بریزه رو سرم آوار که خراب شه سقف این دل وقتی که گفتی خدانگهدار فکر کنم دوباره باید با خیالت سر کنم تا عمر این قلب شکسته نشه محتاج نفسهات با خودت اینو نگفتی که نباشی سرده خونه این اتاقه سوت و کورم مثل یه زندون میمونه جلوی راتو نبستم آخه عشق زوری نمیشه رفتی اما باشه یادت یادتم واسه همیشه فکر کنم دوباره باید با خیالت سر کنم تا عمر این قلب شکسته نشه محتاج نفسهات