Loading
سر درد یعنی فکرهایی که تو ناخوآگاهم مرور میشه سر درد یعنی زنده ام اما آرامش از دنیام دور میشه دنبال ردی از خودم هستم تو آینه هایی که پُر از خاکه دروغ هارو دوست دارم چون گاهی حقیقت خیلی ترسناکه گاهی حقیقت خیلی ترسناکه کلافه ام مثل اون شیری که وامونده توی آتیش مثل وقتی که چیزی رو نیاز داری و گم کردیش شبیه کسی که همیشه بد آورده واسه سادگیش کلافه ام مثله اون شیری که وامونده توی آتیش مثل وقتی که چیزی رو نیاز داری و گم کردیش شبیه کسی که همیشه بد آورده واسه سادگیش من یک تضاد بی سرانجام و ترکیبی از عشق و تنفرم روزا نمیشناسم تورو شبا تو خاطراتت غلت میخورم احساس سیری میکنم هر آن از بس که بغض هامو بلعیدم تنهایی از من آدمی ساخته که توی کابوسم نمیدیدم که توی کابوسم نمیدیدم کلافه ام مثل اون شیری که وامونده توی آتیش مثل وقتی که چیزی رو نیاز داری و گم کردیش شبیه کسی که همیشه بد آورده واسه سادگیش کلافه ام مثله اون شیری که وامونده توی آتیش مثل وقتی که چیزی رو نیاز داری و گم کردیش شبیه کسی که همیشه بد آورده واسه سادگیش