Loading
از کدوم ضرورتی تو که شبیه سرنوشتی سبزو پاکو پر طراوت یه دریچه از بهشتی تو مثل روح بهاری که تو جسم گل می شینه نه گلی که دست گلچین بتونه تو رو بچینه واجب و بی ادعایی مثل خوشه های گندم اصل احتیاجی مثل نون سفره های مردم تویی ایمون به حقیقت که دل مردو میسازه مثل آفتابی که از اون یخ دلها میگدازه چه خوبه با سنگ ایمون بت شبهه رو شکستن به درختی که مراده نخ اعتقاد بستن آدمه کوچیک و خاکی باتو معنایی میگیره میون مردم دنیا واسه خود جائی میگیره تو مثل موج هوایی واسه پرواز پرنده مثل پیغام صدائی توی آواز پرنده کدوم ضرورتی تو که شبیه سرنوشتی سبزو پاکو پر طراوت یه دریچه از بهشتی تو مثل روح بهاری که تو جسم گل می شینه نه گلی که دست گلچین بتونه تو رو بچینه واجب و بی ادعایی مثل خوشه های گندم اصل احتیاجی مثل نون سفره های مردم